. . . .همین

همچو عکس آب تشویش از بنای ما نرفت
مرتعش بودست گویی پنجه ی معمار ما

.

.

.

.

 

. . . روز بد تنهایی،مرگ بی دلیل را به خاطر من می آورد

اتاقي دارم

تنهايي ام برايش كم است

براي بهم ريختگي ام كوچك است

دوستان بي پناه تنهايي ام بسيارند

بعضي شبها پيش مي آيد

تنهايي ام جاي خودش را خالي

واتاقش را ترك مي كند

تا زخم غريب تازه رسيده اي برتخت او بخوابد

 

                        ((شيركو بي كس))