. . . فروشنده دوره گرد چیزی با خود نداشت ،مگر هوای بادکنکهای ترکیده
ـ الو
ـ سلام
ـ سلام و مرگ، معلوم است کجایی تو پسر؟
ـ هستم ، ههههههههههههههههههی ،خراب ،داغون ،باور کن خیلی وقته گوشیم رو خاموش کردم ، دیگه حوصله هیچی رو ندارم ،من پشت خطی دارم خودم باهات تما. . . سلااااااام ،خانوم خانوما ،بابا نوک انگشتام پینه بست از بس که شمارتو گرفتم ،قربونت برم معلوم هست کجایی؟
ـ سلام ،ههههههههههههههههههههی ،همش چپیدم تو این اتاق لعنتی ،باور کن حوصله هیچکی رو دیگه. . .ببین مامان اومد خودم باهات تما. . .سلااااااااااااام کجایی قربونت برم ،من خیلی وقته رسیدم زود باش دیگه عزیزم اگه بدونی چقدر دلم برات تنگ شده
ـ سلام ،خوبی ،ببین، من الان تو بیمارستانم،بابا یه دفعه حالش بد شد آوردیمش اینجا ،من باید برم با دکتر. . . خودم باهات تما. . . سلاااااااااااااااام هانی خودم بدو دیگه . . اینجا جای پارک نیست الان جریمم میکنن
ـ سلام ،تو ترافیک گیر کردم الان میرسم
ـ قهوه ات سرد نشه ،کی بود تماس گرفت؟
ـ هیچکی بابا، مامان ما هم این روزا گیر بازار شده ،الانم منتظره بریم خونه خاله ام ،راستی اون دوستت که باهاش حرف میزدی وپشت خطی داشت قطع کرد ،واقعا اینقدر که گفتی حالش بده ،آخه چرا ،وای عزیزم من خیلی از افسردگی میترسم
ـ آره واقعا نگرانشم ،دیرت نشه مامانت منتظره .
. . . ـ الو
. . . ـ الو
از وقتی که بر گشته ام تمام وجودم را ترس گرفته ، نوشتن با واژهایی که دیگر مال من نیستند آزار دهنده است برایم،خفه ام میکنند کلمات . . . .